هـــدهــد سبــــا

هدهد در «منطق الطیر»، یک استعاره برای راهبری و پیکی است که ما را وادی به وادی جلو می برد. خط اصلي منطق ‌الطير، روايت «چند» و «چون» پرواز مرغان به سوي سيمرغ است.

منطق‌‌الطیر منظومی از عطار نیشابوری در ۴۶۹۶ بیت است. این کتاب از یک‌سو ريشه در رساله‌الطير ابن سينا و غزالي دارد و از ديگرسو الگوي مناسبي براي بزرگاني چون مولوي و جامي است.

عطار در اين كتاب حكاياتي جذاب را بيان مي‌كند؛ حكاياتي كه اگر چه بعضي از آنها در افواه مردم بوده يا در كتب گذشتگان مكتوب است اما به وسيله عطار بازآفريني شده و با حذف يا اضافه‌اي مختصر در مسير انتقال مفهوم قرار مي‌گيرد. نام كتاب نيز متأثر از انديشه‌هاي عرفاني و برگرفته از آيه شريفه ۱۶ سوره مباركه نمل است. اما داستان از چه قرار است؟

پرندگان جمع شده و به این نتیجه می‌رسند که همه حیوانات پادشاهی دارند به غیر از پرندگان و جهت یافتن پادشاه مرغان یعنی سیمرغ باید دست به کار شوند. در این بین یکی از پرندگان نامی منطق الطیر به نام هدهد وارد ماجرا می‌شود؛ هدهدی که پیر دانای پرندگان است. هدهد پرنده‌ای است که تلاش می‌کند تا دیگران پرندگان را به حقیقت وجودی خودشان سوق دهد.

هدهد آشفته دل پرانتظار 

در میان جمع آمد بی‌قرار

حله‌ای بود از طریقت در برش

افسری بود از حقیقت بر سرش

تیزوهمی بود در راه آمده

از بد و از نیک آگاه آمده

گفت ای مرغان منم بی هیچ ریب

هم برید حضرت و هم پیک غیب

هم ز هر حضرت خبردار آمدم

هم ز فطنت صاحب اسرارآمدم

آنک بسم الله در منقار یافت

دور نبود گر بسی اسرار یافت

در ادامه هدهد در مجمع مرغان به ریاضت‌ها و سیر و سفرهایی که داشته است اشاره می کند تا همگان مطمئن شوند که هدهد بسیار با تجربه و عالم است

وادی و کوه و بیابان رفته‌ام

عالمی در عهد طوفان رفته‌ام

با سلیمان در سفرها بوده‌ام

عرصه عالم بسی پیموده‌ام

پادشاه خویش را دانسته‌ام

چون روم تنها چو نتوانسته‌ام

لیک با من گر شما همره شوید

محرم آن شاه و آن درگه شوید

هدهد در این قسمت بطور صریح به مرغان می‌گوید که شما درگیر بندهایی هستید که تا از آن رها نشوید به سرزمین قاف و دیدار سیمرغ نائل نخواهید شد. مرغان با هدایت هدهد برای سفر آماده می‌شوند:

ابتدا وارد دره تحقیق شدند، یعنی ضمن اینکه داوطلب هدف مورد بحث بودند سعی کردند راه صحیح را پیدا کنند و با استقامت به سیر در آن راه ادامه دهند. بسیاری از پرندگان به خاطر سختی راه و رنج محنت از ادامه سفر خودداری کردند.

بقیه وارد دره دوم عشق شدند و چون مجبور بودند که برای خود و معشوق متحمل مصیبت جفا و فداکاری شوند و از آنجاییکه در این راه عشق از عقل پیروی نمی‌کند، عده دیگری نیز از گروه خارج شدند؛ ولی عاشقان حقیقت به مرحله سوم یعنی کسب دانش وارد شدند و از موهبت الهی و الهام مستفیض شدند.

پرندگانی که موفق شدند به مرحله چهارم یعنی بی اعتنایی به وابستگی‌های دنیوی وارد شوند نه تنها نعمت‌های الهی سبب آلودگی و ناسپاسی آنان نمی شد، بلکه از مصائب و خسارت مالی نیز متاثر نمی‌شدند. بدین ترتیب در این حالت وارد مرحله پنجم یعنی وحدت شدند و اختلافات ظاهری و مادی مانند کیفیت و کمیت و رنگ و… مورد نظر آنها نبود.

سپس بعضی از پرندگان که هنوز سیراب نشده بودند با سعی و تلاش به مرحله ششم رسیدند؛ یعنی وادی حیرت و حیران ماندند. در اینجا بحثی راجع به به من و تو نبود بطوریکه حتی فراموش کردند که کیستند و عاشق چیستند؟ حتی دین و مسلک خود راه هم فراموش کردند. آن‌ها فقط به معشوق خود دلبستگی داشتند و در باره مسائلی که در رسیدن به محبوب تاثیر نداشت کورو کرو لال شدند واز لحاظ معنوی و روحی مجذوب معشوق خود و مانند یک مرغ واحد شدند. (فناء)

در نهایت سی مرغ به انتهای مسیر رسیدند. انتهای مسیر جایی نبود جز آنجا که مرغان به حقیقت پی بردند که سیمرغ درون آن‌هاست و آن‌ها خود سی مرغ هستند.

یکی از نکات جذاب داستان جایی است که در این قسمت مرغانی معرفی می شوند و هر کدام با هدهد دیالوگی دارند، پرسش هایی مطرح می‌کنند و پاسخ هایی از هدهد دریافت می‌کنند. می‌توان گفت هر کدام از این مرغان نماد یک دسته از انسان‌ها و پرسش آنها نیز نشان دهنده علاقه و وابستگی‌های آن گروه است.شیوه عطار در این قسمت به این شکل است : بعد از پرسش و عذری که هر مرغ می آورد، هدهد پاسخی می دهد که گاه نشان داده می‌شود که آن مرغ مجاب شده است و گاهی مشخص نیست که آیا مرغ مجاب شده است یا خیر و پس از بیان حکایت هر مرغ، عطار حکایتی فرعی برای توضیح منظور و پاسخ هدهد می آورد.

این مرغان عبارتند از: بلبل مغرور، طاووس، بط، كبك، همای، باز، بوتيمار، بوف، صعوه (گنجشك) و فاخته که يك به يك خود را عرضه مي‌كنند و عذر خود را باز می‌گویند و پاسخ دقيق و راه‌گشاي هدهد را مي‌شنوند.

جمله مرغان چو بشنیدند حال

سربه‌سر كردند از هدهد سؤال

كاي سبق برده ز ما در رهبری

ختم كرده بهتــری و مهتـــری

ما همه مشتی ضعیف و ناتوان

بی ‌پر و بی بال و نه تن در توان

كی رسیم آخر به سیمرغ رفیع

گر رسد از ما كسی باشد بدیع 

 نسبت ما چيست با او بـــاز گوی

زانكه نتوان شد به عميا رازجوی…

دکتر غلامرضا خاکی در درس‌گفتارهایی درباره عطار بیان می‌کند که : هدهد در «منطق الطیر»، یک استعاره برای راهبری و پیکی است که ما را وادی به وادی جلو می برد. نخستین آموزه‌ای که از شیوه هدهد می‌آموزیم، این است که او با دعوت مسوولانه سعی می‌کند مرغان را به سوی هدفی مشتاق سازد.

وی در این درس‌گفتارها توضیح می‌دهد که:

«علم مدیریت هم با استعاره های گوناگون آکنده شده است. از این رو، می توان فصل مشترکی میان زبان عرفانی و علم مدیریت پیدا کرد. هدهد در «منطق الطیر»، یک استعاره برای راهبری است. پیکی است که ما را وادی به وادی جلو می برد. جالب این جاست که وقتی گفت و گوی مدیران را در چارچوب دانش جهانی دنبال می کنیم، می بینیم که آن ها با زبان استعاره با هم سخن می گویند.
مدیران، گاه از «سازمان آفتاب پرست» یاد می کنند و گاه سازمان را «به مثابه زمین فوتبال» می دانند و با این زبان استعاره ای می خواهند بگویند که هر مدیر مانند مربی فوتبال حق دارد بازیکنان (کارکنان) را عوض کند. یا این استعاره را به کار می گیرند: «مدل ستاره ای رهبری استراتژیک» یا «هفت گزاره رهبری» که ما را به یاد هفت خوان می اندازد.»

همه علم مدیریت همان کاری است که هدهد انجام می دهد. مدیریت به ما یاد می دهد که چگونه تحول ایجاد کنیم. گروهی تغییر و تحول را مترادف می دانند اما گروهی دیگر تغییر را تحول مثبت می نامند. از این نگاه، هرگاه تغییر مثبت باشد، تحولی ایجاد شده است. 

دکتر غلامرضا خاکی 

و بدین ترتیب ما نام سبا را برگزیدیم که خواستگاه هدهد در داستان سلیمان نبی است و نماد هدهد را برای خود انتخاب کردیم تا به سازمان‌ها و رهبران آینده نشان دهیم که چگونه هرآنچه که می‌خواهند درون سازمان‌شان وجوددارد و تنها نیازمند آگاهی و تحول هستند  و هفت مرحله را برای خودشکوفایی سازمان‌ها طراحی نمودیم.