هـــدهــد سبــــا

روایت است که حضرت سلیمان روزی از روی سوراخ کوچکی که در بالای سر او به وجود آمده بود متوجه غیبت هدهد شد و علت این غیبت بدون اجازه را پرسید و خواست تا دلیل موجهی برای این غیبت بشنود. آن هنگام بود که هدهد خبری از سرزمین سبا داد که ملکه‌ای به نام بلقیس بر آن حکومت می‌کرد و مردمان آن سرزمین به جای خدا، خورشید را می‌پرستیدند. در نتیجه، هدهد سبب آشنایی ملکه بلقیس و حضرت سلیمان و یکتاپرستی او و مردمان سرزمین سبا شد.

هدهد در متون مختلف ادبی و عرفانی ،نقش های مختلفی دارد. اگر از مطالب فرهنگنامه‌ها ، کتاب‌های پرنده شناسی و افسانه‌هایی که در جامعه رایج است بگذریم، برجسته‌ترین نمود این پرنده را در داستان سلیمان و در منطق الطیر عطار می‌بینیم. هدهد در «منطق الطیر»، یک استعاره برای راهبری و پیکی است که ما را وادی به وادی جلو می‌برد. خط اصلی منطق ‌الطیر، روایت «چند» و «چون» پرواز مرغان به سوی سیمرغ است.

منطق‌‌الطیر منظومی از عطار نیشابوری در ۴۶۹۶ بیت است. این کتاب از یک‌سو ریشه در رساله‌الطیر ابن سینا و غزالی دارد و از دیگرسو الگوی مناسبی برای بزرگانی چون مولوی و جامی است.

عطار در این كتاب حكایاتی جذاب را بیان می‌كند؛ حكایاتی كه اگر چه بعضی از آنها در افواه مردم بوده یا در كتب گذشتگان مكتوب است اما به وسیله عطار بازآفرینی شده و با حذف یا اضافه‌ای مختصر در مسیر انتقال مفهوم قرار می‌گیرد. نام كتاب نیز متأثر از اندیشه‌های عرفانی و برگرفته از آیه شریفه ۱۶ سوره مباركه نمل است. اما داستان از چه قرار است؟

پرندگان جمع شده و به این نتیجه می‌رسند که همه حیوانات پادشاهی دارند به غیر از پرندگان و جهت یافتن پادشاه مرغان یعنی سیمرغ باید دست به کار شوند. در این بین یکی از پرندگان نامی منطق الطیر به نام هدهد وارد ماجرا می‌شود؛ هدهدی که پیر دانای پرندگان است. هدهد پرنده‌ای است که تلاش می‌کند تا دیگران پرندگان را به حقیقت وجودی خودشان سوق دهد.

هدهد آشفته دل پرانتظار 

در میان جمع آمد بی‌قرار

حله‌ای بود از طریقت در برش

افسری بود از حقیقت بر سرش

تیزوهمی بود در راه آمده

از بد و از نیک آگاه آمده

گفت ای مرغان منم بی هیچ ریب

هم برید حضرت و هم پیک غیب

هم ز هر حضرت خبردار آمدم

هم ز فطنت صاحب اسرارآمدم

آنک بسم الله در منقار یافت

دور نبود گر بسی اسرار یافت

در ادامه هدهد در مجمع مرغان به ریاضت‌ها و سیر و سفرهایی که داشته است اشاره می کند تا همگان مطمئن شوند که هدهد بسیار با تجربه و عالم است

 

وادی و کوه و بیابان رفته‌ام

عالمی در عهد طوفان رفته‌ام

با سلیمان در سفرها بوده‌ام

عرصه عالم بسی پیموده‌ام

پادشاه خویش را دانسته‌ام

چون روم تنها چو نتوانسته‌ام

لیک با من گر شما همره شوید

محرم آن شاه و آن درگه شوید

هدهد در این قسمت بطور صریح به مرغان می‌گوید که شما درگیر بندهایی هستید که تا از آن رها نشوید به سرزمین قاف و دیدار سیمرغ نائل نخواهید شد. مرغان با هدایت هدهد برای سفر آماده می‌شوند:

ابتدا وارد دره تحقیق شدند، یعنی ضمن اینکه داوطلب هدف مورد بحث بودند سعی کردند راه صحیح را پیدا کنند و با استقامت به سیر در آن راه ادامه دهند. بسیاری از پرندگان به خاطر سختی راه و رنج محنت از ادامه سفر خودداری کردند.

بقیه وارد دره دوم عشق شدند و چون مجبور بودند که برای خود و معشوق متحمل مصیبت جفا و فداکاری شوند و از آنجاییکه در این راه عشق از عقل پیروی نمی‌کند، عده دیگری نیز از گروه خارج شدند؛ ولی عاشقان حقیقت به مرحله سوم یعنی کسب دانش وارد شدند و از موهبت الهی و الهام مستفیض شدند.

پرندگانی که موفق شدند به مرحله چهارم یعنی بی اعتنایی به وابستگی‌های دنیوی وارد شوند نه تنها نعمت‌های الهی سبب آلودگی و ناسپاسی آنان نمی شد، بلکه از مصائب و خسارت مالی نیز متاثر نمی‌شدند. بدین ترتیب در این حالت وارد مرحله پنجم یعنی وحدت شدند و اختلافات ظاهری و مادی مانند کیفیت و کمیت و رنگ و… مورد نظر آنها نبود.

سپس بعضی از پرندگان که هنوز سیراب نشده بودند با سعی و تلاش به مرحله ششم رسیدند؛ یعنی وادی حیرت و حیران ماندند. در اینجا بحثی راجع به به من و تو نبود بطوریکه حتی فراموش کردند که کیستند و عاشق چیستند؟ حتی دین و مسلک خود راه هم فراموش کردند. آن‌ها فقط به معشوق خود دلبستگی داشتند و در باره مسائلی که در رسیدن به محبوب تاثیر نداشت کورو کرو لال شدند واز لحاظ معنوی و روحی مجذوب معشوق خود و مانند یک مرغ واحد شدند. (فناء)

در نهایت سی مرغ به انتهای مسیر رسیدند. انتهای مسیر جایی نبود جز آنجا که مرغان به حقیقت پی بردند که سیمرغ درون آن‌هاست و آن‌ها خود سی مرغ هستند.